معنی فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن, معنی فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن, معنی tcsmb;d، tcsmbj، osت;d، lmtت;d، cj[، osتi abj, معنی اصطلاح فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن, معادل فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن, فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن چی میشه؟, فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن یعنی چی؟, فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن synonym, فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن definition,